ستاره درخشان زندگیم امیر مهدیستاره درخشان زندگیم امیر مهدی، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

ستاره های زندگی من

گله از فاطمه

دیروز خیلی حالم بد بود. فاطمه خوراکی می خورد و می ریخت . . . من : فاطمه جان من ازت ناراضیم. فاطمه : من بابایی دارم. بابا : منم از دستت ناراحتم. فاطمه با بغض : طوری نیسته امیر مهدی داداش منه. شبا کنارش میخوابم. امیر مهدی : منم ازت ناراضی ام. فاطمه : منم یه روز میرم یه جایی به شما نمی گم. امیر : بیا تو گوش من بگو من به مامان نمی گم.دستهای مرا بوسه باران کردی. اگه این زبونو نداشتی که من کوتاه نمی اومدم .دخترکم   ...
26 بهمن 1391

دعا

خدایا همه از تو می خواهند: بدهی اما من از تو می خواهم: بگیری خستگی دلتنگی غصه ها را از لحظه لحظه روزگار کسانی که دوستشان داریم. ...
21 بهمن 1391

قوتو

من و  امیر و فاطمه خونه خواهرم رفتیم. امیر مهدی: خاله قوتو سفید داری؟ خاله : آره برات میارم. امیر شروع به خوردن کرد. فاطمه: خاله منم قوتو میخوام خاله : باشه برای تو هم میارم. اما از اون جایی که قوتوهای سفید کم بودن خواهری به فاطمه قوتوی قهوه ای داد . امیر: قوتو های من بهترن فاطمه با شیرینی زبونی : قوتوهای سفید قوه ندارن.     ...
7 بهمن 1391